خداوندا ! اگر در عین بی نیازی بوده باشم ، باز مستمندم ، در حالی که سر تا پا احتیاجم .
فرازی از دعای پرفیض عرفه
عده ای را با خودش مشغول کرده است . سر تا پا ریحانه است و پا تا سر دردانه ! گوئیا حسین را ، او زینت دیگری است . همه ی این خانواده یک شناسنامه دارند ؛ فاطمه ، و او المثنی جلوه تمام فاطمیت است . تمام انگشتانش را هم اگر جمع کند ، تازه می شود یکی از انگشت های عمو را بگیرد .
اندازه صورتش وقتی مشخص می شود که امیر حرم ، همه ی صورتش را در یک دوم دستش لمس کند .
خلخالهایش را هم تازه خریده است ، گوشواره هایش را هم ، مدینه که بودند ، بابا حسینش برایش هدیه آورده بود . همه اش سه تا زمستان دیده بود و سه تا بهار ، پائیز آن سال ، او از علی کوچک ، دو سال و شش ماه بیشتر پدرش را دیده بود . شاید اگر آن زمان که زیور ها را از دست و پا و گوشها در می آوردند و پنهان می کردند ، او خواب نبود الان دندان های شیری اش سر جایش بود و مجبور نبود ، برای گفتن "بابا" طوری حرف بزند که زخمهای کنار لبش سر باز کنند !