خداوندا ! کور است آن چشم که نظارت تو را بر خود درک نمی کند .
فرازی از دعای پرفیض عرفه
زیبایی خود دردسری دیگر است . اما عمامه ی امام ، کار را حل کرد . نیمی به جای ردا و نیمی دیگر به جای دستار و روپوش . هر چه باشد خیلی ها آن تشییع جنازه معروف مدینه را نبودند ، عمل خیرشان را که سال ها بود قضا شده بود ، اینبار مجالی برای ادای جانانه اش سافته بودند . " صد ها سنگ می زنم به نوجوان حسن ، به قصد قربت ، الله اکبر !! " .
و این گونه نماز جماعت شیطانی شان را ادا کردند ، آن هم اول وقت ! و در هر رکعتی سنگی بر آن نوجوان عاشورایی روانه ساختند . کار ارزق و توله هایش را که ساخت ، یک لشکر به او حمله ور شد و او که خود قاسم عالم بود ? قسمت تیغ ها شد تا هر قسمتش ، قسمت تکه ای از این خاک تفتیده گردد .
بین آن شلوغی سوارها که عجولانه می تاختند ، خودمانیم ، چقدر قد کشیده ای گل پسر !